«در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست» ریش باشد آن دلی کو در صراط عشق بود
«آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست» آدمی را از ازل لطفِ حیات عشق بود
یار من، دلدار من، خوش باشی ای لیلای من
ای خیالت قوتم، در خلوت شب های من
- ۱ نظر
- يكشنبه ۱۶خرداد
«در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست» ریش باشد آن دلی کو در صراط عشق بود
«آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست» آدمی را از ازل لطفِ حیات عشق بود
یار من، دلدار من، خوش باشی ای لیلای من
ای خیالت قوتم، در خلوت شب های من
عاقبت فکر و خیال تو مرا خواهد کشت
فکر به وصل محال تو مرا خواهد کشت
خجلت وُسع کم و فقر و نداری به کنار
دیدن مال و منال تو مرا خواهد کشت